می گذرد آذر، به دنبالش زمستان ها و هاله سردی ک پیشتر از گذشته بر ما باقی مانده است. طولانی ترین شب سال را مناسبتی نیست و روز هایی ک کم طلوع شده اند. زمستانی ک می آید را شاید این دفعه نامی نباشد و منی ک این بار کم تر از همیشه ام توی آرشیو این بلاگ پیدا شده ام. سکوت، از برای دلیلی نیست و همچون خودت تنها نمی دانم ک کجا ایستاده ام. نیکوتین دست و پایم را تکان نمی دهد، یا ک ترس هایِ قدیمی ـم، و حتا کابوس هایی ک این شب ها زیاد مهمانِ خواب هایم شده است. همه چیز در عادی ترین حالت و من در بی اهمیت ترین صورتِ خودم، سایه ای کوتاه ک این بار فکر نمی کنم صورتت را پوشانده باشد، حتا ک اگر این بار برعکس گذشته ها، در یک قدمی ـم ایستاده باشی. سایه ای ک برعکس تصوراتمان ربطی به فاصله ها ندارد، یا رشته های ضخیم یا نازکِ ارتباطی ک توی این سالها میانمان متغیر بود. فکر می کنم ک تنها کمی، کمرنگ شده ام. و دلم همان تابوتی را می خواهد ک تو، "به هر حال" برای خودت کنار گذاشته ای.

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Austin Christian تولید انیمیشن اختصاصی برای کودک شما DEUTSCH کشکول حکمت هاي قرآني- گزيده بيانات حکيمانه آيت الله جوادي آملي آموزش طب سوزنی در اصفهان | تضمینی Dave میوه خشک کن سد نعمت