شرح داستان نا امید کننده ی از سر گذرانده شده و فراموش شده ای ک گاها، تنها در ساعت های خلوتی به ذهن مریض و ناکارامدان طلوع می کند و شعاع تاریکش بر روشنایی ادراک می تابد. لحظه های کوتاهی بیش طول نمی کشد ک خود را، درونِ تاریک ترین اتاق، در تنها ترین لحظه ی ممکن پیدا کنی بعد آن. یک اتفاق ناگریز تکراری ـست ک بسیار بدان آشناییم. و هیچ تلاشی برای دوری ز آن نیست، یک جور هایی رفیقیم. می دانی. یک طوری توی آن لحظه ها انگار، بیش از همیشه خود می شویم و شخصا بر لبان من یک لبخند زشت و عریض می رود، ک یک جور دهان کجی به این دنیای بیهوده می شود. ک دگر انگار، برایم اهمیت نداشته باشد هیچ و تماما آنچه بر خط فکری ـم می گذرد را بر معنای این جهان دیکته خواهم کرد و خالق می شوم و ساده بر اجزای این جهان، قضاوت می کنم. در ساعت هایی شوم، منطبق بر ضعیف ترین حالتِ انسانی ـمان، در تاریکی خواب و جهالتِ شب به گرد هم می آییم و فکر می کنیم ک بیداریم؟ و در ساعت کوتاه شدن سایه ی اجسام، قدرت از چشمانمان بیرون می رود. تکرارِ روزمرگی می کنیم و ضعیف می شویم. ترحم بر انگیز است نجوا کردن. اگر خواسته ای داری.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

hamedamiri مشاوره تخصصی پرورش شترمرغ در اصفهان اقليم ِ احساس سامانه پیامک صوتی پایاپردازش هدف هر چی کی بخوای دانلود رایگان نرم افزار و برنامه نماز شاه کلید موفقیت و رستگاری رنگین کمان ▪︎♾▪︎