به تنفر یا ک غم، تا به حال تنها کلمات را ردیف کرده ام پشت هم، و منصفانه است اگر گفته باشم ک لذت هم برده ام. اما همچون سایر کار های انسان ک در راستای اغنای غریزه های خود بوده است و در خدمتِ تن، من نیز. بی آنکه هیچ بدانم تمام اینها را ک اصلا برای چه یا تا کجا شمار پست خوردن های این بلاگ بالا می رود و شمارگان روز های عمرش زیادتر، و من نیز. این چنین بیهوده و خالی، تنها سبک می کنم ذهنم را اینجا و بر می گردم به زنجیره بی معنای روز ها، بی هیچ خیالِ معرکه ای. بی هیچِ تپش معنا دار قلبی. زنده بودن از برای بودن. خوابیدن و نفهمیدن. همگی به رنگی مُرده منتظر درون صف ها، توی ترافیک درون خیابان ها. ریشه دوانده در خاکِ نامرغوب شهر ها، میوه هایی نارس دادیم و قد هایمان بلند نشد. ک شاید چون آسمان بالای سرمان خاکستری بود و جز کلاغ ها، پرنده ای بر شاخه هامان مهمان نشد. ک شاید چون دیوار های بلند شهر، هر روز بلند تر می شوند و سایه ها را بهم وصله می کند. و زمستان هایی ک آمد و اما به هیچ بهاری وصل نشد.

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

انجمن تاریخ شهرستانهای تهران 99 داستان عاشقانه همه چیز Patricia مدرسه معماری داخلی در گرگان او یک فرشته هست... سایت پست نما اقامت از طریق ویزای کاری بهترين دکتر بيماريهاي مقعدي فروش انحصاری پروژه های شاخص منطقه یک تهران